مدح و ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شهر قم
بـانـو به خـاکبـوسیتـان زائـر آمدم از لـطـف بیـکـرانـه حـق ذاکر آمدم بـار گـنـه بـه دوش تـمـنـا کـشـیـدهام آلـوده بـوده لـیک کـنون طاهـر آمدم قـبلهنـمای شهر قمی قائمه به عرش با سـینـهای ز مهـر شما چـاکر آمدم احرام بستهام که طوافت کنم ز شوق با ذکـر یا کـریـمـه و یا فـاطـر آمـدم دیدم که صبر درس الفبای عاشقیست عـاشق شدم به درگـهتان صابر آمدم حالا کـریـمهای و همه سـائلت شدند تـو آمـدی و آبـروی کـشـورم شـدی شیعه شدم ز یمن تو، بال و پرم شدی حـبـلالمـتـین من شـدهای دخـتر امام بهـر اصـول دین هـمۀ بـاورم شـدی از مشهـد الرضا به حـریم شما رسم چو روز حشر شافعـۀ محشرم شدی رهتوشهام به محضرتان سربه زیری است تا مشتری اشک دو چـشم ترم شدی گوید امام هـشـتم شیـعه به هر نفـس فخریه میدهم که شما خواهرم شدی با خّـط نـور بر سر ایوان قـم نوشت در شوره زار قم تو بهشت آفرین شدی بر تشنهگان این کویر تو ماء معین شدی تـا بـارگـاه قـربِ خـدایی وسـیـلـهای یعنی برای قرب، تو حبلالمتین شدی بـاب الـحـوائـجّـیِ پـدر را بـهـانـهای زهرای دیگری تو به این سرزمین شدی مـن بـنــدۀ نــگــاه کـریـمـانــه تــوأم تا قـبلـهگـاه دیدۀ عـیـن الیـقـین شدی نام تو زینت همه عالم چو فاطمهست یعنی تو چهل چراغ به عرش برین شدی بر شاه طوس خواهری، از نسل کوثری حال از مقدم تو ببین روضهخوان شدم تـا لایـق عـنـایـت و الـطـافـتان شـدم زنهای قـم به پای شما گل فـشاندهاند من در غمی چو قـلۀ آتشـفـشان شدم با عـزّت آمدی و دلم رفت تا به شام تا راویت ز مجـلس نامحـرمان شدم زینب کجا و مجـلس نامحـرمان کجا من روضهخوان چوب و لب و خیزران شدم چشمت ندیده است سری را به نیزهها همراه نیـزه سوی خـرابه روان شدم دیدم که کودکی به روی خاک خفته است بیبی چه گویم از غم و اندوه بیشمار از ماجرای تشنگی و طفل شیرخوار بیبی چه گویمت ز اسارت به سوی شام از طعنههای و هلهله از ظلم نیزهدار بیبی چه گویمت ز غم و غصۀ رباب از ظلم و جـور نسل یهـودی نابکار بیبی چه گویم از شرر و آتش عدو از روی بام بر سر زینب که عهدهدار بوده کـفیل دخترکانی که از عـفـاف هاجر بهپای محملـشان بوده پردهدار |